مسابقه کتابخوانی نامیرا
اگر اهل مطالعه در مورد وقایع تاریخی اسلام باشید، به یقین کمتر با کتابهایی از جنس داستان و رمان روبرو شدید که بتوانند هم تاریخ یک واقعه مهم را حداقل به صورت کامل در قالب یک داستان پرفراز و نشیب که در آن همه عناصر داستانی از پیرنگ و مقدمهچینی و شخصیت گرفته تا کشمکش و پرداخت صحنه و نتیجه را وجود دارد، برای مخاطب خود روایت کند.
رمان «نامیرا» نوشته صادق کرمیار دقیقا کتابی با همین مشخصات است که دست بر روی یکی از مهمترین و پرکششترین اتفاقات تاریخ اسلام گذاشته است. اتفاقی که در آن حرامیان و مسلمانان و مشرکان با هم یکی میشوند! و بر بهترین خلق خدا هجوم میآورند.
داستان نقل شده در کتاب داستانی است که انتهای آن برای همه مخاطبان اثر مشخص است ولی نکتهای که باعث میشود تا مخاطب آن پای کتاب بنشیند و با داستان آن تا انتها همراه شود، نگاه اصولی نویسنده به واقعه عاشورا و استفاده درست از عناصری چون عشق و گرههای داستانی مناسب و به جا در میان خردهروایتهای نقل شده در جریان اصلی قصه است.
مسابقه کتاب خوانی - کتاب "نامیرا" اثر صادق کرمیار
بخش کوتاهی از کتاب:
پرده اول: ورود مسلم به کوفه و دیدار پنهانی با بزرگان شهر در خانه مختار
سواری در گذرهای اصلی کوفه به تاخت میرفت. از چند گذر عبور کرد و جلو در
خانه شبثبن ربعی که رو به باغ بزرگی داشت، ایستاد. لَختی دوروبر را نگاه
کرد و وارد خانه شد. غلام شبث در باغ مشغول کار بود که سوار را دید و به
سوی او آمد. شبث بن ربعی از خانه بیرون آمده و سوار به او سلام کرد و خبری
به او رساند. شبث از شنیدن خبر، چهرهاش باز شد. چیزی به سوار گفت و خود به
خانه بازگشت. سوار برگشت و بر اسب نشست و به تندی رفت. از کوچه پس
کوچههای کوفه با عجله گذشت. در مقابل خانهی عمروبن حجاج ایستاد. پیاده شد
و در زد. غلام در را باز کرد. سوار با او گفتگویی کرد و غلام او را به
داخل برد.
«سلام به بنده خدا!»
سوار گفت: «از سوی مختار پیغامی دارم.»
عمرو سریع بلند شد و گفت: «چه پیغامی؟»
سوار گفت: «مسلم بن عقیل از سوی حسین بن علی به کوفه وارد شده و میخواهد بیآن که شهر شلوغ شود با بزرگان کوفه دیدار کند و پیغام حسین بن علی را به آنان برساند.»
...
- ۹۵/۰۸/۰۱